که زخم های دل خون ما علاج نداشت
.
.
.
.
بوسیدی و دوباره، بوسیدی و دوباره
سیری نمیپذیرفت از بوسه روحت انگار
روحم شبیه قصه ی تو درد میکشد
جسمم شبیه این همه انسان روبه روست
دنیا شبیه هر چه بگویی جهنم است
دنیا شبیه خانه ی ما سرد و تو به توست
گفتی می آیی از بغل شهر های دور
گفتی نجات میدهی از درد و غم مرا
از هرچه قید و بند و سکون و دوندگیست
از خنده های زورکی و محترم مرا
دارد مرا به کام خودم تلخ میکند
دارم درون خون خودم درد میشوم
دارد بهار میرسد و من شکوفه ای
که در بهار سبز خودم زرد میشوم
دارد بهار میرسد از بین پلک هات
باران چشم های تو زیبا و نم نم است
دارد بهار میرسد و تو نمیرسی
اردیبهشت نیست که 'اردی جهنم' است
#الهه_عارف
#شعر
آغاز فروپاشی...برچسب : نویسنده : fsargashte-m6 بازدید : 174