شب که میشه

ساخت وبلاگ

امروز به طرز مسخره و شدیدی بی اعصابم و دلم میخواد پاچه عالم و آدم رو بگیرم

پس در نتیجه سعی کردم فاصلمو با همه حفظ کنم و تا جایی که میشه هم کلام نشم

اما در نهایت پاچه یه نفرو الکی الکی گرفتم

نمیدونم به خاطر اثرات داروی جدیدیه که یک ماه آینده باید بخورم یا اثرات روز تخمک گذاریه

به هر حال هر چی هست مسخره و غیر قابل تحمله

رفتم برای خودم مرغ تند پر از فلفل درست کردم که شاید وقتی خوردم حال و اعصابم یکم بیاد سر جاش

بله من یه آدم شکمو ام و فکر کنین وقتی غذا نتونه حال یه آدم شکمو رو سر جا بیاره یعنی حالش تا چه حد افتضاحه

الان فکر می کنم که غذا و حتی فیلم و انیمه هم نمی تونه حال و هوامو خوب کنه

مثل همه ی روزای اخیر دلم براش تنگ شده

مثل همیشه نمی تونم و نمی خوام به کسی بگم

مثل هر روز دارم وانمود می کنم قوی ام

یه اشتباه بزرگ هم کردم که درباره قصدم برای معلم شدن به صورت کوتاه مدت به بابام گفتم و حالا حسابی پیگیر شده

فکر نمی کردم اصلا براش مهم باشه و این حد از پیگیریش کمی معذبم کرده، شبیه رفتار همیشه ش نیست

به هر حال

زندگی هنوزم در مسخره ترین حالت خودش جریانه

پ.ن

پول می خوام

2

یه جایی که بشه خوابید و پول دراورد

3

یه شرکت تشک خارجی که دقیقا نمی دونم مال کجاست کارمند استخدام می کرد که روی تشک های تولید شده مختلف بخوابن و راحتی تشک رو چک کنن و دستمزد بگیرن

این نمونه بارز شغل رویایی منه:دی

4

و شب همچو عمر مردگان بلند است

آغاز فروپاشی...
ما را در سایت آغاز فروپاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsargashte-m6 بازدید : 77 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1402 ساعت: 18:07