دیشب خواب دیدم یه عالمه بچه اطرافمن و دارم باهاشون بازی می کنم و از بازی کردن باهام به شدت لذت می برن و بلند بلند می خندن
اما من یهو یادم افتاد که الان باید امیرم هم بین این بچه ها می بود و باهام بازی می کرد و از بازی کردن باهاش لذت می بردم و اونم همینجور
و حتی وسط خواب هم نفسم بالا نیومد و قلبم درد گرفت:))
همزمان انگار خودم و از بالا می دیدم و به نظرم زشت تر بود چهرم انگار و با خودم فکر می کردم چرا الانم که چهرم زشت شده بچه ها هنوز می خندن و از بازی باهام لذت می برن؟ چرا نمی ترسن ازم؟:)))
آغاز فروپاشی...برچسب : نویسنده : fsargashte-m6 بازدید : 46